انتقال به سرور جدید ...

با سلام ... .

بدلیل مشکلاتی وب به سرور میهن بلاگ منتقل میشود از لینک زیر میتوانید به آدرس جدید مراجعه کنید .

WWW.JAKAT1.MIHANBLOG.COM

جان من

جان من جان منی
نازنینم سرو سامان منی
دین و ایمان منی
جان من جان منی
چشم ناز تو خمار
...می بری از دلم آرام و قرار
همه دارو ندار
چشم ناز تو خمار
.
قد و بالای شراب
مده بر زلف پریشان شده تاب
به دلم رنج و عذاب
گل نرگس تن تو
لاله چین چین شده بر دامن تو
گل نرگس تن تو
.
میکشم در نفسم بوی تو را
کس ندارد به جهان روی تو را
چشم و ابروی تو را
.
جان من جان دلم
به از این باش که پریشان دلم
بی تو ویران دلم
.
هرچه گویی تو همان
هرچه خواهی تو بکش خط و نشان
ای بلای تو به جان

ها


مث گنجیشکی که زیر برفا مونده
همه دلتنگیم پیش تو جا مونده
یه نفر اینجاس که تورو دوس داره هنوز
که تو چار فصل دلش برف میباره هنوز


تقدیم می کنم به او که خود میداند.........

پلک


دارم یه قصه می سازم
از این تنهایی بی تو
بیا بشکن روایت رو
تو نقش تازه وارد شو
کجای نقطه ی پایان
می خوای تو فال من باشی
نخواستم بگذرم از تو
که تو دنبال من باشی
اگه قلبت یه جا دیگه اس
با چشمات صحنه سازی کن
اگه گیری نمی تونی
توی دو نقش بازی کن

نمی شی عشق سابق
پس بیا و اتفاقی باش
یه فصلو که نمی مونی
تو یک لحظه اقاقی باش
نمی شه با تو که خوبی
به ظاهرهم کمی بد شد
به آدم های شهرتم
علاقه مند باید شد

چشمات


تو چی داری تو اون چشمات که هم آبه هم آتیشه
که اقیانوس می تونه تو چشمای تو خالی شه
تو چی داری تو اون چشمات که هر چشمی رو می گیره
که هر خوابی رو من دیدم واسه چشمات می میره
مثه دیوونه ها هر بار حواسم با تو درگیره
تو که چشماتو می بندی چشامو خواب می گیره
چه حسی توی دستاته که تا دستاتو می گیرم
جدا میشه از این دنیا تو آغوشت یه زنجیری
دوباره پای چشم تو شبو تا صبح بیدارم
تحمل کن صدایی رو که میگه دوستت دارم...

یادداشتی کوتاه به مناسبت چهلمین روز درگذشت ناصرخان حجازی


در تاریخ این فوتبال نامراد، معدود افرادی بودند که در عین محبوبیت و شهرت‌شان باز هم مردم و دغدغه‌های مردم را از یاد نبردند، اینها البته می‌دانستند که هرچه دارند و در هر جایگاهی که قرار گرفته اند به اتکای شور و علاقه مردم بوده است.

 ناصرخان حجازی، یکی از این بزرگان بود. هم‌او که در دوران جوانی -چه در عرصه ورزش و چه در زمینه های دیگر- اکثر رقبای هم‌سطح را کنار زد و برای خودش به نیکی اسم و رسمی دست و پا کرد.

زندگی ناصرخان مثل خودش خاص بود و در طول دوران حیات، قریب به اتفاق فوتبالی‌ها به او و گفته هایش احترام گذاشتند به استثنای «عده ای که نان را به نرخ روز می‌خورند».

با این حال اما در واپسین سالهای زندگی ناصرخان، هیچکس او را آنطور که شایسته بود باور و همراهی نکرد. هر کس به طریقی سعی در نفی شخصیت ناصرخان داشت، اسطوره اما هیچگاه سرش را پیش نااهلان و مقاصد ناصواب آنها پایین نیاورد.

...این اواخر گویی حتی نفس هایش هم دیگر یار خوبی برای اسطوره نبودند.
به نقل از یکی از نزدیکان ناصر حجازی؛ در بعدازظهر یکی از همان روزهایی که ناصرخان حال و روز خوشی نداشت و هواداران اسطوره نگران سلامتی‌اش بودند، از او خواستم تا از بین اشعار، ضرب المثل و تکه کلام ها آن را که بیش از همه دوست دارد برایم بگوید. بدلیل آنکه بیماری پیشرفت زیادی کرده بود، ناصرخان نمی‌توانست به راحتی صحبت کند اما پس از چند ثانیه جوابم را داد. در همان حال که به سختی نفس می‌کشید گفت:«من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی‌آبی/ ولی با خفت وخواری پی شبنم نمی‌گردم. به بچه‌ها گفتم بعد از مرگم اینو روی سنگ قبرم بنویسن»

حالا چهل روز از فراق حجازی می گذرد. سنگ مزار اسطوره را با همان بیت شعر مورد علاقه اش نصب کرده اند. همان بیتی که برای ناصرخان منشور زندگی بود.

 

 ناصرخان با تمام ناگفته ها و البته به تصویر کشیدن آن بیت معروف از بین ما رفت، و جمله ای زیبا نیز از این اسطوره برای ما و همه اهالی فوتبال کشورمان به یادگار ماند؛«غم قفس به کنار... آنچه عقاب را پیر می کند، پرواز زاغ‌های بی سر و پاست»

ناصرخان! روحت شاد...

پدر

شاعر دنيا، من اگه بودم
آغاز شعرم، با کلام پدرم بود
تشنه تو صحرا، من اگه بودم
آب حياتم توي دست پدرم بود
واي اگه گندم،پوست تنم بود
...اون که با دستاش، منو مي کاشت پدرم بود
ريشمو تو خاک اگه مي ذاشت پدرم بود
پدر جونه، پدر روحه، پدر دينه و ايمونه
پدر خسته، پدر بيزار،از اين دنياي ديوونه
از اين دنياي ديوونه
از اين دنياي ديوونه
پدر نوره، پدر امّيد، پدر عشقه که مي مونه
پدر خندون، ولي گريون، از اين دنياي ديوونه

بی تو


می گذرم بی تو دوباره

از خیابونای بی تو

خیس می شن خاطره هامون

زیر بارونای بی تو

جای پات هنوز نشسته

روی احساس خیابون

خنده هات هنوز می پیچه

زیر دالونای بی تو

گرمیه خورشید چشمات

جون پناه خستگیم بود

جون سالم در نبردم

از زمستونای بی تو

سالها محکوم بودم

من به جرم چشم گریون

رفتی و تموم نمی شن

حکم زندونای بی تو

سبز می شد از وجودت

یاس ایوون دل من

میل به روئیدن ندارن

یاس ایوونای بی تو

حالا بی تو مثل پاییز

پره حسرت بهارم

باورم نمی شه انگار

که دیگه تو رو ندارم

یادم اومد زیر بارون

عهد و پیمونایی بستیم

تا به آخر می رسوندم

عهد و پیمونای بی تو


کلید


روزا که تو نیستی خونه

دلم برات پریشونه

هم دل من تنگه واست

هم دل هر چی گلدونه

صدای پاتو میشناسم

راه رفتناتو میشناسم

کلید که میندازی به در

دل تو دلم نمیمونه

گاهی شبا که دیر میای

از این و اون دلگیر میای

من میمیرم و زنده می شم

تا تو برسی به خونه

تو با وجودت همه جا

عطر محبت میپاشی

من که میمیرم به خدا

یه شب تو خونه نباشی

حرفات همه شنیدنی

کارات تمومش دیدنی

خسته ای اما واسه من

گفتنیات فراوونه

صدای پاتو میشناسم

راه رفتناتو میشناسم

کلید که میندازی به در

دل تو دلم نمیمونه

شبا که تو میای خونه

خونه قشنگه هم خونه 





دارم میرم

بسه هرچی که کشیدم

جون تو دیگه بریدم

آخر قصه رسیدم باور نداری

منمو عاشق خسته که میگفت بی تو میمیره

حالا بار سفر بسته باور نداری

میرم بدون تو دیگه برام بسه انتظار

میرم بدون تو عشق من خدانگهدار

میرم بدون تو دیگه برام بسه انتظار

میرم بدون تو عشق من خدانگهدار

یه عمری عاشقت بودم نفهمیدی

چقدر دلواپست بودم نفهمیدی

بقدری از تو دلگیرم چقدر از عاشقی سیرم

منی که عاشقت بودم بدون تو

دارم میرم

دارم میرم

دارم میرم

میرم بدون تو دیگه برام بسه انتظار

میرم بدون تو عشق من خدانگهدار

میرم بدون تو دیگه برام بسه انتظار

میرم بدون تو عشق من خدانگهدار

عشق من خدانگهدار

میرم بدون تو دیگه برام بسه انتظار

میرم بدون تو عشق من خدانگهدار

میرم بدون تو دیگه برام بسه انتظار

میرم بدون تو عشق من خدانگهدار


نامهربون

با تو باید چیکار کنم نامهربون خوشگل

تموم زندگیم شده حل همین یه مشکل

با تو باید چیکار کنم دلت برام بلرزه

یه خنده مهمونم کنی به عالمی می ارزه

خاطر خواهی عذابه و حال منم خرابه و

عشق تو هم سرابه و خدایی خیلی خستم

دست رو دلم نذار که خونه ته این قصه جنونه

اینو خود خدا میدونه دل به دل تو بستم

دل به دل تو بستم

یه بار نشد حتی تو خواب دست تو رو بگیرم

میترسم از خاطر خواهی دق کنم و بمیرم

یه بار نشد عزیز بشم به دل تو بشینم

با تو باید چیکار کنم بگی عاشق ترینم

شونه به شونه

تمام خاطرات رو
ميخوام يادم بيارم يادم مياد توي بارون سر روي شونم گذاشتي
گفتي چقدر بد ميشد
اگه منو نداشتــــــــــي


شونه به شونه رفتيم
با اون لبهاي خندون
من و تو عاشق شديم تو مهموني بارون


شونه به شونه رفتيم
با اون لبهاي خندون
من و تو عاشق شديم تو مهموني بارون


يادم مياد توي چشمهات
نه غم بود و نه شادي
كاشكي كه عاشقي رو
ياده دلم ميدادي


يادم مياد توي چشمهات
نه غم بود و نه شادي
كاشكي كه عاشقي رو
ياده دلم ميدادي


 شونه به شونه رفتيم
با اون لبهاي خندون
من و تو عاشق شديم تو مهموني بارون


شونه به شونه رفتيم
با اون لبهاي خندون
من و تو عاشق شديم

تو مهموني بارون بوي نم خيابون



دوباره عاشقم كرد
من اون شبها رو ميخوام
بيا دوباره برگرد


دلم ميخواد هميشه
همش بارون بباره
اما تو ديگه نيستي
بارون چه فايده داره
بارون چه فايده داره
شونه به شونه رفتيم
با اون لبهاي خندون
من و تو عاشق شديم تو مهموني بارون
شونه به شونه رفتيم
با اون لبهاي خندون
من و تو عاشق شديم تو مهموني بارون
شونه به شونه رفتيم
با اون لبهاي خندون
من و تو عاشق شديم تو مهموني بارون
شونه به شونه رفتيم
با اون لبهاي خندون
من و تو عاشق شديم تو مهموني بارون

خجالت

خجالت می کشم از تو از اینکه عاشقم هستی

                                          از اینکه سخت پابندی از اینکه ساده دل بستی


  خجالت می کشم از تو از اینکه تلخ می خندم     

                                          از اینکه سرد می بوسم از اینکه دل نمی بندم


کنارت دور و محجورم به نزدیکی وفاداری

                                        منو شاید نمی شناسی که اینقدر دوستم داری


من از عشقو گل و بوسه هنوز چیزی نمی دونم         

                                           دلم می خواد عاشق شم نمی تونم... نمی تونم


برای ما شدن با تو نمی دونی چقدر دیره

                                           منو با گریه می بوسی گلومو بغض می گیره


دچار خواب احساسم از این سرما زده رد شو    

                                   چه معصومانه می رنجی خجالت می کشم از تو


کنارت دور و محجورم به نزدیکی وفاداری

                                         منو شاید نمی شناسی که اینقدر دوستم داری


       من از عشقو گل و بوسه هنوز چیزی نمی دونم

     دلم می خواد عاشق شم نمی تونم... نمی تونم

كلاغ قارقاري

ميگن كلاغ قارقاري
تو رو چه به باغ درباري
سكه نداري دون مي خواي
عاشق مهربون مي خواي
خوش بود دلم دوستم داري ميگن تو حق نداري
يه دل خوشي داشتيم اونم ازم گرفتن اجباري
پيغوم رسيد كه اون ورا
جا نيست واسه كوچكترها
آهاي كلاغ ديونه اونجا جاي بزرگونه
خوش بود دلم يكي هست
يه عمر مي شه به پاش نشست
به پاش نشست و مرد براش
غارغاري كرد تو سرسراش
به هر دري زدن كه تا
با هم نباشين ما دو تا
ميگن بايد فرار كنم
دلمو آخه چكار كنم
پيغوم رسيد كه اين ورا
جا نيست واسه كوچكترها
برو اين ورا پيدات نشه
كسي عاشق صدات نشه
آهاي كلاغ ديوونه
اونجا جاي بزرگونه

کبوتر

 کبوتر آی کبوتر
کبوتر نامه بر
بگو چه داری
از یار و دیارم خبر
کبوتر نامه بر
خوش اومدی از سفر
بگو از اونجا
از خونه چه داری خبر

بگو از اونجا
از اون کوچه باغها
جایی تو هر فصل خدا
معنیه خودشو داره
شقايقی هست سرو عاشقی هست 
رنگینکمون پل ميزنه
آسمون  اگه بذاره

هنوز کسی که چشماش
رنگ بهاره
برای دیدن من
به انتظاره
هنوز حال و هوا هست
نگاهی آشنا هست
هنوز اونور دنیا
یکی به فکر ما هست

کبوتر آی کبوتر
کبوتر نامه بر
بگو چه داری
از یار و دیارم خبر
کبوتر نامه بر
خوش اومدی از سفر
بگو از اونجا
از خونه چه داری خبر

بگو از اونجا
از کسی که تنها
تو کوچه ی خاطره ها
صاحب خونه ی منه
در انتظارم
لحظه میشمارم
شاهد من بعد خدا
دل دیوونه ی منه

کبوتر آی کبوتر
کبوتر نامه بر
بگو چه داری
از یار و دیارم خبر
کبوتر نامه بر
خوش اومدی از سفر
بگو از اونجا
از خونه چه داری خبر

رفتم من از ياد

نام من گرچه بود
بر زبانها روان
مثل عشق کهن
با گذشت زمان
رفتم من از ياد
زين قصه فرياد
گرچه بر آسمان
بوسه مي زد سرم
شاهد بخت من
شد جدا از برم
رفتم من از ياد
زين قصه فرياد
گرچه اکنون شدم
چون ني بي نوا
بودم اي عاشقان
شمع جمع شما
گم کرده ام در سينه فرياد
رفتم من از ياد
روزي آشفته دل
روزي از غم رها
چهره زندگي
اين بود بهر ما
رفتم من از ياد
زين قصه فرياد
نام من مانده در
دفتر عاشقان
زير يک پرده از
گرد و خاک زمان
رفتم من از ياد
زين قصه فرياد
گرچه اکنون شدم
چون ني بي نوا
بودم اي عاشقان
شمع جمع شما
گم کرده ام در سينه فرياد
رفتم من از يــــــــــــــــــــاد
زين قصه فريــــــــــــــــــــاد

دلگیر دلگیرم از او...


در زندگي زخمهايي هست كه مثل خوره روح را آهسته در انزوا مي خورد و مي تراشد , اين دردها را نمي شود به كسي اظهار كرد , چون عموما عادت دارند كه اين دردهاي باور نكردني را جزو اتفاقات و پيشامدهاي نادر و عجيب بشمارند و اگر كسي بگويد يا بنويسد , مردم بر سبيل عقايد جاري و عقايد خودشان سعي مي كنند آنرا با لبخند شكاك و تمسخر آميز تلقي بكنند ... ؟!



اينجوريه ديگه بالاخره ... نمي دونم هر چي نگاه مي كنم مي بينم خداي بزرگ قصه مون , اين دنياي دراندشت رو خيلي حقير ساخته , به هر چي نگاه كني در نهايت نابود ميشه حتي خود من و شما ! , اصلا انگار از لحظه ي شروع هر چيزي رو به نابودي حركت مي كنه و با اين حساب پيشرفت يعني حركت به سمت نابودي !

دنياي خودموني آدما هم كه قربونش برم , شده همون دنياي رجاله ها كه صادق خان گفت , همه داريم مي لوليم تو هم , هيچكي هم نمي فهمه اون يكي رو و همينطور مي چرخيم و اسمش هم زندگيه البته زندگي صداش مي كنند !


بنده عادت دارم از اعتقاداتم بدون ترس از هيچ احدي حرف بزنم , حالا هر كسي مي تونه هر طور كه دوست داره فكر كنه براي من مهم نيست , هميشه بعضيها هستند كه سرشون رو كردن زير برف تا بقيه يه سري از قضايا رو متوجه نشن و الحمدالله مردم ما هم كه آماده هستند بقيه بهشون خط بدن و در نتيجه چنين افرادي راحت سوار بقيه ميشن , اصلا بابا كي اين روزا از اعتقاداتش مي نويسه و حرف مي زنه ؟ كي از اعتقاداتش مي خونه ؟؟! كي اصلا اين چيزا رو مي فهمه ؟ ول كن بابا همه نونو به نرخ روز بخوريم , هان ؟!

 

 

بي خيال اين حرفها گفتن نداره اونائيكه مي فهمن , كه مي فهمن و كار خودشون رو مي كنند و به حرف ديگرون كاري ندارن , اونائي هم كه نمي فهمن ديگه نمي فهمن و حقشونه كه توي دست بقيه بچرخن !

 

مي دوني جايي ندارم ...

جز امشب زير بارون برم پيش خدامون ...

اگه يك شب ديگه زير بارونا قدم زدي ...

اگه يك شب ديگه ...

اگه ...

 

                                                   


دلتنگی

سلام

سال نو رو به همه شما دوستان و یارانم در این وبلاگ و به تمام هموطنان عزیزم در هر کجایی که هستن تبریک می گم.

بهارتون مبارک.....



فرشته



فرشته، اومدی از دور، چطوره حال و احوالت؟

یکم تن خسته ی راهی، غباره رو پر و بالت!

فرشته ،اومدی از دور، ببین از شوق تابیدم !

می دونستم می آی حالا، تو رو من خواب می دیدم!

چه خوبه اومدی پیشم، تو هستی این یه تسکینه !

چقدر آرامشت خوبه ، چقدر حرفات شیرینه !

فرشته ، آسمون انګار، خلاصه س تو دو تا بالت!

تو می ګی آخرش یک شب ، میان از ماه دنبالت !

میان، می ری ، نمی مونی ، تو مال آسمونایی !

زمین جای قشنګی نیست ، برای تو که زیبایی !

تو می ری...آره می دونم ! نمی ګم که بمون پیشم!

ولی تا لحظه رفتن، یه عالم عاشقت می شم !

بره و گرگ


تو را می بینم از دور

تو را مثل گذشته

که غم و دیروزی  من

که امشب دست خوبش

میون دست من نیست

هنوز باور ندارم

به پایان ما رسیدیم

اتاقم بی تو خالیست

اسم من رو لبت

هنوز ننشسته مرد

کجا بود عمر عشق

مثل برف زمستون

اومد و رفت

آب شد و مرد

گل من را بگو

که با تو ساده بود

اومد گرگ دلت

بره ی عشق من رو

با غمش گول زد و خورد

هنوز وقت عروسی

به انتظار کوچش

نشسته توی گنجه

نمی دونه همیشه

تن بی روح سردم

تو رخت قصه گیجه




آرزوها


می خوام که آرزوهامو

کنار تو پیدا کنم

گم شده رد پای تو

بذار تو رو صدا کنم

نذار که عادت بکنم

تو رویاها ببینمت

کابوس هر شبم بشه

لحظه ی دل بریدنت

نذار که آسمونمون

رنگ جدایی بگیره

تو حسرت رسیدنت

دلم دوباره بمیره

میون این آدمکا

فقط تو هستی باورم

تو قلب این شهر شلوغ

تویی امید آخرم

حالا تو این دنیای سرد

جای نفس هات خالیه

کاش دیگه باورم نشه

که عشق تو خیالیه

بگو آخه نشونیتو

من از کجا پیدا کنم

با چه امیدی اسمتو

از ته دل صدا کنم

بگو با کی حرف بزنم

تو این شب دلواپسی

بهم بگو منتظرم

تا تو به دادم برسی

نذار که آسمونمون

رنگ جدایی بگیره

تو حسرت رسیدنت

دلم دوباره بمیره

تو لحظه های بی کسی

تو هستی تنها آرزو

از دل من بی خبری

دوست دارم یه آسمون



یادگاری

چندتا عکس یادگاری
با یه بغض و چندتا نامه
چندتا آهنگ قدیمی
که همه دلخوشیامه
آینه ای که رو به رومه
خسته ست از سایه و تصویر
بارونای پشت شیشه
یاد تو ، یه لحظه مکثو
نفرت از نحسی تقدیر
دست من نیست نفسم
از عطر تو کلافه می شه
لحظه ای که حسی از تو
به دلم اضافه می شه
باور نمی شه اما
این تویی که داره می ره
خیره می مونم به چشمام
حتی گریه ام نمی گیره
چشمای مونده به راهو
شب تنهایی و ماهو
حق حق بی تکیه گاهو
یه دل بی سرپناهو
من خونه
ثانیه مرگ و عذابو
ساعت های غرق خوابو
جاده های در سرابو
این منه بی تو خرابو
یادت هرگز نمی مونه
یادت هرگز نمی مونه
دست من نیست
دلم از رفتن تو خونه عزیزم
وقتی نیستی حتی از خاطره هاتم نمی گریزم
نمی دونم از کدوم آینه چشماتو پس بگیرم
با کدوم بهانه از ترانه هام نفس بگیرم

درد دوری


بذار تا از درد دوریت

من ترانه ای بسازم

این صدا صدای گریه اس

جای ناله های سازم

من می خوام تا غصه هامو

جلو روت اینجا بیارم

تا که ابر قربتم رو

روی شونه هات ببارم

تو برام همیشه رویا

عمریه خواب و خیالی

عمریه که چشم به راتم

ولی افسوس که محالی

راضیم به دیدن تو

اگه هست فقط تو خوابم

گوش به زنگ اون صداتم

تا بگی میای سراغم

با یه دنیا غصه و

با کوله باری از غزل

همه احساس وجودم واسه تو

خوابای خوب بغل بغل

اینم از شعر و ترانم

از یه دنیا آه و نالم

اینم از مصیبت و درد

اینه دنیای خیالم

تو برام همیشه رویا

عمریه خواب و خیالی

عمریه که چشم به راتم

ولی افسوس که محالی

راضیم به دیدن تو

اگه هست فقط تو خوابم

گوش به زنگ اون صداتم

تا بگی میای سراغم






بهونه


داره باز بهونه ی تو

خالیه دستای خستم

تو که نیستی تا ببینی

دوباره تنها نشستم

تو دوباره می ری تنها

می رسی به آسمونا

ولی من اینجا می مونم

با همین دل شکستم

حالا نیستی دیگه شبهام

انگاری سحر نداره

عید میاد اما چه فایده

هوای بهار نداره

یادته بهار می گفتی

ابرا بارونو میارن

حالا تو نیستی و ابرا

غیر بغض چیزی ندارن

تو می ری یه باغ دیگه

اونجا گل می زنه از تو

من می مونم و یه پاییز

یه غروب و یادی از تو





قصه


تو غم این دل تنگو نمی دونی

قصه ی این خسته رنگو نمی دونی

تو پر از زمزمه ی فکرای آبی

تو گرفتاری سنگو نمی دونی

نمی دونی چه غم سختیه موندن

موندن و به روی خود درا رو بستن

رفتن از یاد همه مثل یه قصه

تو فراموشی به مرگ خود نشستن

غم رو قلب خسته ی من خزه بسته

طاقتم مثل دلم در هم شکسته

دوست دارم جاری بشم مثل تو اما

نمی تونم خسته ام خسته ی خسته

کاش یه جوری منو از من می گرفتی

کاش منو به دست موجا می سپردی

من تو این خستگیا دارم می پوسم

کاشکی این خسته رو با خودت می بردی

نمی دونی چه غم سختیه موندن

موندن و به روی خود درا رو بستن

رفتن از یاد همه مثل یه قصه

تو فراموشی به مرگ خود نشستن


شیوا


مثل تو تو این شبا ستاره ای نیست

بی تو قصه ی من حرف تازهای نیست

عاشقم عاشق شرم اون نگاهت

مستم از برق شب چشم سیاهت

من می خوام تو آسمون برات بمیرم

واسه تو ماهو از اون شبش بگیرم

عروس شرقیه این دشت و دیاری

با خودت بوی گل عشقو میاری

تو اونی که رو لباش دنیا رو دیدم

واسه داشتنش غمو به جون خریدم

توی رویا می شنوم صدای پاتو

می خونه لبای بستم قصه هاتو

اومدم تا فدای ناز چشات شم

اومدم قربونیه بهونه هات شم

تو می تونی برام یه هم زبونشی

یا که یه پری بی آبی بی آسمون شی

میون خنده هات باز منو صدا کن

با اون زنگ صدات از غمم رها کن

نسوزون دلمو حالا دیگه دیره

دلم تنگه بی تو داره می میره



خاتون


کجای قصه ای خاتون

تو نیستی خونمون سرده

تو این روزای تنهایی

دلم با غصه سرگرمه

نمی خوام اشکامو رو شه

دلم از غصه بیزاره

نذار دستای این پاییز

منو از ریشه بر داره

تو رفتی بی تو اما سر نمی شه

گل اشکای من پرپر نمی شه

نگو این فاصله آخر نمی شه

ببین دیگه از این بدتر نمی شه

تو عشقو یاد من دادی

منو از من جدا کردی

حالا دوری ولی باید

به شهر قصه برگردی

تمام حرف من اینه

بدون تو نمی مونم

اگه دلگیری از حرفات

من از حرفام پشیمونم

تو رفتی بی تو اما سر نمی شه

گل اشکای من پرپر نمی شه

نگو این فاصله آخر نمی شه

ببین دیگه از این بدتر نمی شه






رویای آبی


وقتی می بوسه تو رو یاد من میفتی هیچ وقت؟

وقتی نازت می کنه یاد من میفتی هیچ وقت؟

وقتی گل می ده بهت یاد میخکا میفتی؟

وقتی زل زدی بهش یاد شکلکا میفتی یا که نه؟

یاد من میفتی هیچ وقت یا که نه؟

یاد من میفتی هیچ وقت...؟

وقتی گریه می کنی سرتو بغل می گیره؟

وقتی می خندی بهش برا ی خنده هات می میره؟

وقتی با هم دیگه ایم کنار هم این ور و اون ور

وقتی چشم غره می ری واسه چشمات می زنه پرپر؟

تو رو دوست داره مث من یا که نه؟

تو رو رو چشاش می ذاره یا که نه؟

وقتی آهنگی که با هم می شنیدیمو گوش می دی یادم میفتی؟

اونجاهایی که با هم رفتیم می ری یادم میفتی؟

وقتی دوستای قدیمو می بینی از من می پرسی؟

خیلی دوست دارم بدونم که حالت چطوره راستی؟

هنوز عکسامو نگه داشتی یا نه؟

هوای طوطیمونو داشتی یا نه؟

یاد من میفتی هیچ وقت...؟

وقتی گریه می کنی سرتو بغل می گیره؟

وقتی می خندی بهش برا ی خنده هات می میره؟

وقتی دگیره ازت تو رو می بخشه مثل من؟

واسه خندوندن تو می کشه نقشه مثل من؟

تو رو دوست داره مثل من یا که نه؟

اشکات رو تنش می باره یا که نه؟

تو رو دوست داره مثل من یا که نه؟

تو رو رو چشاش می ذاره یا که نه؟






داغ


تا کی دل من چشم به در داشته باشد

ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد

آن باد که آغشته به بوی نفس توست

از کوچه ی ما کاش گذر داشته باشد

هر هفته سر خاک تو می آیم و اما

این خاک اگر قرص قمر داشته باشد

این کیست که خوابیده به جای تو در این خاک

از تو خبری چند اگر داشته باشد

آن روز که می بستی بار سفرت را

گفتی به پدر هر که هنر داشته باشد

باید برود هر چه شود گو بشه و باش

بگذار که این جاده خطر داشته باشد

باید بپرد هر که در این پهنه عقاب است

حتی نه اگر بال و نه پر داشته باشد

کوه است دل مرد ولی کوه نه هر کوه

آن کوه که آتش به جگر داشته باشد

عشق است بلای من و من عاشق عشقم

این نیست بلایی که سپر داشته باشد

رفتی و من آن روز نبودم دل من هم

تا با تو سر سیر و سفر داشته باشد

باید برود هر چه شود گو بشه و باش

بگذار که این جاده خطر داشته باشد

رفتی و زنت منتظر نو قدمی بود

گفتی به پدر کاش پسر داشته باشد

گفتی که پس از من چه پسر بود و چه دختر

باید که به خورشید نظر داشته باشد

اینک پسری از تو یتیم است در اینجا

در حسرت یک شب که پدر داشته باشد

برگرد سفر طول کشید ای نفس سبز

تا کی دل من چشم به در داشته باشد

باید برود هر چه شود گو بشه و باش

بگذار که این جاده خطر داشته باشد




اتاق یخ زده


یه بوم خالی و سفید توی اتاقه یخ زده

جلوش یه مشت رنگ سیاه با یکی که حالش بده

دراز شدم کف اتاق پنجره ها تا ته بازن

تو دنیایی که من توشم خرسا به موشا می بازن

می رم سراغ بوم و رنگ شروع می شه دوباره جنگ

من و قلمو با همیم میون این اتاق تنگ

اول صداتو می کشم بعد می رسم به خنده هات

حقه هاتم رو می کنم بعد وا می مونم تو نگات

دو تا نگاه خمار و خواب یکم غرور یه ذره منگ

نه نمی شه در نمیاد یه جاش بد جور می زنه لنگ

یه بوم خالی و سفید توی اتاقه یخ زده

جلوش یه مشت رنگ سیاه با یکی که حالش بده

یه سطل رنگ از از تو حیاط ور می دارم میام بالا

همشو می ریزم رو بوم آها همینه شد حالا

دیکه تمومه کار من می زنم بیرون از خونه

حالا دیگه یه رهگذر حالش بده شعر می خونه